احوالپرسی

ساخت وبلاگ

روی مبل دراز کشیدم و مثل احمق ها منتظرم پ ر ی ود بشم، حال ندارم حتی پاشم ی چیزی بخورم با اینکه از ۸ صبح بیدارم، مامانم دیشب عمل کرد نذاشتن کسی پیشش بمونه بهش صبح که زنگ زدم و دیدم با ناله صحبت می کنه بعدش نشستم گریه کردم البته خیلی کم، از اون ماه تا حالا این اولین گریه ام بود، نمی دونم چشمه اشکم خشک شده که گریه ام نمیاد دیگه برای خودم واقعا عجیبه!!! خیلی دلم می خواد الان یکی زنگ بزنه حالم را بپرسه ولی کو یکی؟! خودمم دوست ندارم وقتی ناخوشم به کسی زنگ بزنم هم به اون انرژی منفی بدم هم اینکه فکر کنه نیاز داشتم بهش زنگ بزنم، کاش خوابم بره حداقل تا این لحظات زودتر بگذره و بریم ملاقات مامانم

مادرانه...
ما را در سایت مادرانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dwagoyehc بازدید : 17 تاريخ : چهارشنبه 29 آذر 1396 ساعت: 17:05