فاز افسرده

ساخت وبلاگ

همان طور که در پست قبل نوشتم حالم هفته گذشته خیلی بد بود اما خدا را شکر خودم را جمع و جور کردم با دوستانم دانشگاه قرار گذاشتیم از آنجا هم پیش دکتر طب سنتی رفتم خانم دکتر حرفایی را زد که از قبل می دانستم فقط پیشنهاد زالو را داد که بعدا بندازه از آنجا هم پیش ی دکتر طب اسلامی رفتم، او که گفت کلا مزاجت بهم ریخته بهتره اول پاکسازی کنی و رژیم اش آبغوره بگیری بمدت هفت روز، ویک سری داروی دیگر که بسیار هم تلخ بود، الان سه روز است که رژیم گرفته ام، اولش کمی سخت بود، دلت همش هوس خوراکی می کند، قلبم هنوز سنگینی می کند و ناراحت هستم اما سعی می کنم به خودم مسلط باشم ولی مگر می گذارند، من همین جوری کافیست یکی بمن بگوید پق تا بزنم زیر گریه، آنوقت دیشب مامانم زنگ زده از فلان قرعه کشی ۱۶ تا دیگر مانده تا حالا ۷ سال است که داده ایم 

آقا ما اینا به همسر نگفتیم یعنی هر چی فحش بود حواله ما کرد، کم مانده چیزی سمت من پرتاب کند آخرش هم گفت اگر دیگر قرعه بنویسی می کشمت، پته ات تو و خانواده ات را جلوی همه روی آب می ریزیم، من هم سکوت کردم و چیزی نگفتم، رفتم دارویم را بخورم بغض تو گلویم گیر کرده بود و پایین نمی رفت تا صبح هم نشستم تو بالکن گریه کردم 

البته تا حدودی به همسرم حق میدهم دو تا قرعه بردیم و پولش را ندیدیم رفت پای بدهی به خانواده من، چند تا قرعه کشی خرد هم داریم دست من است و ازاینکه الان آنها را دارم خرج دکتر می کنم بسیار ناراحتم 

من و همسرم هرچقد از لحاظ عاطفی و جنسی گرم هستیم به همان اندازه از لحاظ فکر اقتصادی با هم متفاوت هستیم من آدم بلند پروازی هستم که خیلی نقشه می کشم ولی اون دلش نمی خواهد بدهکار باشد در واقع بدهکار باشد، حال آنکه مبلغ بدهی او هم چندان قابل توجه نیست ۳ ملیون اندازه قسط یک ماه منزل پدرم ، البته درآمد هم خوب شرط است ولی تلاشی هم برای بیشتر شدن درآمدش نمی کند و ۲۰ سال هم هست که با پدرش کار می کند اوایل خیلی سعی کردم او مستقل شود ماشین جدا خریدیم ولی او متاسفانه پتانسیل اش را ندارد و الان من این مساله را پذیرفته ام حتی با اینکه بعضی وقت ها تحمل دیدن پدر شوهر طماع ام را ندارم باز حداقل تو هین نمی کنم ولی همسرم هنوزم که هنوز است فکر می کند ما سر او را کلاه گذاشتیم وقتی ۹ ماه تصادف کردی و خونه نشین شدی خب می فرمودی پدر جانت قسط هایت را بدهد، وقتی پدر من داد بالاخره باید بدهی ات را پرداخت کنی پدر من که منبع درآمد خاصی ندارد، ولی پدر تو کرایه خونه می گیرد تازه بچه هایش را هم خونه دار کرده  چند بار این مساله را برایش توضیح دادم ولی تو کله پوکش فرو نمی رود بعد هم می گوید تو بمن نگفتی، کاریش هم نمیشه کرد 

بروم به خانواده خودم هم بگویم بدتر است آنها هم طور دیگری حق به جانب می شوند، ولی بعد این همه سال زندگی به این نتیجه رسیدم زن و شوهر باید خودشون به تفاهم برسند اگر تو مسایل مالی همفکر باشند و خانواده هایشان را دخالت ندهند خیلی بهتر، اینکه پدر و پسری با هم شریک باشند اصلا خوب نیست، و اینکه خانواده دختر هم بخواد با داماد شراکت کند هم خب نیست آخرش موجب سو تفاهم می شود 

پس کاش از اول زن و شوهر ها با هم رو راست باشند که معمولا نیستن. این پسرهای بچه ننه امروزی تا سال ها مقدار درآمد شان را از همسرانشان پنهان می کنند زن ها هم برای اینکه از قافله عقب نمایند شروع به پس انداز کردن پنهانی پول می کنند 

تنها کسی که به فکر من نزدیک است پسرم است حالا فکر کن یک قرعه کشی برای او جداگانه نوشته ام که خودش پولش را می دهد فکر کنم اگر بفهمد خون به پا می کند 

بعد به خودم می گویم با این اوضاع دلت بچه هم می خواهد گاهی نگران هزینه هایش هم می شوم ولی فکر می کنم خدا روزی بچه ها را می دهد یکی از عموهایم یک بچه دارد توان دانشگاه آزاد فرستادن دخترش را هم دارد آن یکی در روستا ۷ تا بچه دارد دخترش را دانشگاه آزاد می فرستد، به نظرم تعداد بچه امید به زندگی و تلاش را در مرد ها بیشتر می کند، همش نگران هستم که آینده همسرم شود آینده عمویم، بعد زمانی به خودت می آیی که دیگر دیر شده 

باید برای این مساله فکری کنم نمی دانم دوباره به همسرم نامه بنویسم و اوضاع را شرح دهم... 

خدا را شکر هر چقد که شب ها حالم بد است صبح دوباره امیدوارم 

مادرانه...
ما را در سایت مادرانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dwagoyehc بازدید : 20 تاريخ : يکشنبه 8 مرداد 1396 ساعت: 22:48