نارفیقان

امروز یکم دلم گرفت از چند موضوع همون اندازه که با خبر شدن از حال بعضی ها برات شادی آوره از حال بعضی ها هر چی بی خبر باشی بهتره هرچقدم که دلتنگ باشی 

بعضی دوستام را قلبا خیلی دوست دارم مثل زهره یا عطیه با اینکه دیر به دیر باهاشون حرف می زنم ولی راحتم 

دیشب با زهره حرف زدم بعد از مدت ها باردار شده بود خیلی خوشحال شدم صادقانه هم گفت دلش می خواسته بچه اش پسر باسه ولی دختر شده یکم ناراحته و بمن گفت دعواش نکنم به خاطر این حرفی که می زنه، منم چیزی بهش نگفتم 

اما بعضی ها هستند که هر وقت کارشون گیره یادت می افتند مثل دختر مذهبی کلاس که حتی بارداری و بچه دار شدنش را ازهمه مخفی کرد بعد هم اصلا به روی مبارک نیاورد اونوقت پیام داده بعد از مدت ها که میشه این متن را برام خلاصه کنی،،، اینم ی مدله 

ی مدل دیگه هم دوستانی هستند که خیلی ادعای رفاقت و دوست داشتن می کنند اما تو سختی ها ولت می کنند ت ل گ ر ام را حذف می کنند آب ها که از آسیاب افتاد دوباره میان میزنند    last seen....

که نفهمی کی میان کی میرن، آخه یکی نیست بگه اگه ریگی تو کفشت نیست آخه این طور چرا..،،، منم فعلا خودم را زدم به خریت 

نمی دونم طاقت میارم چیزی بهش نگم یا نه 

اهان اون یکی رفیقم یادم رفت بگم که این چند وقته از همه جریان سقط من خبر داشته و اینکه حالم چقد بد بود و... بعد پیام داده نی نی نداری؟ آخه تو چرا اینقد سوال خالی کنند می پرسی؟  منم که ناراحتیم را نمی تونم پنهان کنم بهش گفتم چرا اخه این سوال را می پرسه خودت می دونی که زمان می بره بعدش اگه دوباره بشم بهت خبر میدم 

مجموع این چیزهای جزیی باعث شده یکم دلم بگیره، دلم بگیره باز مجبور باشم به روی این آدم لبخند بزنم که اشکال نداره