می گذرد

ساخت وبلاگ

امشب هیات زندایی پرسید همسرت رفت عمل و ا ر ی ک و س ل انجام بده گفتم نه، پیش ی دکتر دیگه رفتیم گفت نیازی نیست و بهش دارو داد که ماه پنجم من باردار شدم ولی خوب خ ا ر ج از رح م ی شد دیگه حالا هم باز دکترم گفت نیازی نیست که دیگه دارو بخوره برو اگه نشدی چند ماه دیگه بیا 

داداش زنداییم خودش این مشکل را داشت و با اینکه عمل کرده بود باز بچه سقط شده بود و بقول خودش براشون آزمایش ژنتیک نوشته بود و کلی هزینه و... 

باورم نمیشد که روزی با آرامش درمورد این مساله صحبت کنم باورم نمیشه که الان اینقدر آرومم که فکر بچه از سرم افتاده 

درحالیکه چند ماه پیش داشتم سکته می کردم و فکر می کردم چطور این روزهای انتظار را سپری کنم 

از صمیم قلب ازت مچکرم خدا، هیچی مثل ذهن آروم نیست و باور اینکه روزهای سخت بالاخره می گذره حتی اگه روزی صد بار بمیری و زنده بشی و زار زار اشک بریزی، حالا انگار احساس قوت قلب بیشتری می کنم 

امیدوارم که همین طور بمونم، امیدوارم که باز کم نیارم و صبور باشم و می دونم که این آزمونی بود برای شناخت بهتر آدم ها، که اگر این نبود رفیق  صمیمی خودم را این طور نمی شناختم، تنها کسی که تو سختی ها کنارته خداست و بعد خانواده 

خدایا شکر، به خاطر همه کم کاری ها منا ببخش و اینکه هنوز ی جاهایی خطا می کنم ولی می دونم که مواظبمی و حواست هست 

مادرانه...
ما را در سایت مادرانه دنبال می کنید

برچسب : میگذرد,میگذرد کاروان بوی گل ارغوان,میگذرد کاروان,میگذرد رهگذر از کوچه ها,می گذرد در شب,مي گذرد كاروان,میگذرد بر من,میگذرد کاروان شهرام ناظری,می گذرد بر من روزگاری,میگذرد کاروان سوی گل ارغوان, نویسنده : dwagoyehc بازدید : 26 تاريخ : شنبه 17 مهر 1395 ساعت: 23:38